در
غریبی
و فراق
و غم دل
پیر شدم...
حافظ
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه...
که
این معامله
تا صبحدم نخواهد ماند...!
#حافظ
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد
#حافظ
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
#حافظ
در این ظلمتسرا تا کی به بوی دوست بنشینم
گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
#حافظ