چنانیم بیتو؛
که ماهی به خاک...
#فردوسی
خمید پیکرم
از انتظار و جان به لب آمد
قدح به یاد تو کج کرده ام ، بیا که نریزد....
بیدل دهلوی
فدایش تا نکردم جانِ محنت دیده ی خود را
ندانستم که می آید به کاری، زندگانی هم
عالی شیرازی
بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار
سالها کردیم ضایع، روزگار خویش را
همام تبریزی
جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
عبید زاکانی
میانِ خواب و بیداری
شبی دیدم خیالِ او
از آن شَـب واله و حیران
نه در خوابَم، نهَ بیدارَم...
#اوحدی
عمر اگر این است، چون باد صبا خواهد گذشت
از همه بیگانهتر این آشنا خواهد گذشت
راه، سخت و شیشهی عمر گرامی نازک است
صحبت مینا و خارا تا کجا خواهد گذشت...
#برهمن_کشمیری
حلقهی زلف تو در خواب نمودند به من
جز
پریشانی
از آن خواب
چه تعبیر مرا
#عبید_زاکانی
زین دهن جز سخن عشق نیامد به میان ،
برگ ریزانم نمودی ، گلسِتااان کیستی ؟
#راحم_تبریزی
غزل کامل رو در ادامه ی مطلب بخونید بسیار زیباست
عمری از گم شدنم رفت و
نمی آیم باز...
چون چنین است،
شما نیز مجویید مرا...
#امیرخسرو_دهلوی
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
#باباطاهر
سرمایه عمر آدمی یک نفس است
آن یک نفس از برای
یک همنفس است
با همنفسی گر نفسی بنشینی
مجموع حیات عمر آن
یک نفس است...
#ابوسعید_ابوالخیر
بیگانه گشتن از من چون در سر تو بود
با جان من به مهر چرا آشنا شدی
#مسعود_سعد
مرا
چه یارا
که دم برآرم،
اگر دمارم، ز جان برآری
#محتشم_کاشانی
دلم ننالد
ز غمزه او
وزان ستمهای بیحسابش
تو خود بگویش که ای ستمگر ستم هم آخر حساب دارد
#صامت_بروجردی
خوشا محبت
که فارغم کرد،
زقید هستی،ز خود پرستی
نه ذوق کاری، نه زیر باری، نه رنج امروز، نه بیم فردا
#حزین_لاهیجی
نه شد از حفظ بخوانم ، نه شد از یاد برم تو
به غم مبهم یک شعر کلاسیک شبیهی
#الهام_ملک_محمدی
گفتم چشمم... گفت به راهش میدار...
گفتم جگرم... گفت پر آهش میدار...
گفتم که دلم... گفت چه داری در دل؟...
گفتم غم تو... گفت نگاهش میدار....
#ابوسعید_ابوالخیر
جانا به جان رسید، ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت، خبر از روزگار ما
بر آسمان رسد، ز فراق تو هر شبی
فریاد و ناله های دلِ زار زارِ ما
دردا و حسرتا، که به جز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما...
#انوری
آن کس که بدم گفت، بدی سیرتِ اوست
وان کس که مرا گفت نکو، خود نیکوست
حالِ متکلّم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#شیخ_بهایی
ویرانه ی جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانه ی عشق است
#عرفی_شیرازی
اثری نیست درین پیرهن از هستی من
وین تو باور نکنی، تا نکنی پیرهنم
اوحدی
نتوانم از خجالت که برِ تو آورم جان!
که شنیدم التفاتی نکنی به مختصرها
#اوحدی
روزی اگر بلطف نیایی بسوی من
باری، شبی بخواب پریشان من درآی
#هلالی_جغتایی
از سرِ تعمیرِ دل بگذر که معماران عشق
روز اول رنگ این ویرانه ویران ریختند...
#بیدل_دهلوی
دلْ بیرخِ خوبِ تو، سرِ خویش ندارد
جانْ طاقتِ هجرِ تو ازین بیش ندارد
از عاقبتِ عشقِ تو اندیشه نکردم
دیوانه، دلِ عاقبت اندیش ندارد
#سیف_فرغانی
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
#خواجوی_کرمانی
همی گویی غمش در دل نگه دار...
نصیحت گو! نمیگویی دلت کو؟
#یاری_خراسانی
تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست
ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست
گیرم که مهر او ز دل خود برون برم
این درد را چه چاره؟ که در مغز جان ماست
#اوحـدی
فلک در قصد آزارم چرائی
گلم گر نیستی خارم چرائی
ته که باری ز دوشم بر نداری
میان بار سربارم چرایی
#باباطاهر
ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار
سر یکی داریم و دریک تن نمیباید دو سر
دل یکی داریم و در یکدل نمیگنجد دو یار
#اوحدی_مراغهای
جان خواهم از خدا، نه یکی
بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار...
#هلالى_جغتایى
اسرار غم عشق بگنجینه ماست
دردانه غم در صدف سینه ماست
با هر که در آمیختم از من بگریخت
جز غم که حرف و یار دیرینه ماست
#ابن_حسام_خوسفی
تو مردمک چشم
من مهجوری،
زان با همه نزدیکیت
از من دوری،
نی نی غلطم
تو جان شیرین منی،
زان با منی و
ز چشم من مستوری...
#قاآنی
ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ ﯾﺎﺭ ﺯ ﺍﻏﯿﺎﺭ ﺟﺪﺍ
ﺁﻥ ﻧﺸﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ﺟﺪﺍ
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﯾﺎﺭ ﻋﺰﯾﺰ
ﻫﻤﭽﻮ ﺟﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺟﺪﺍ
#هلالی_جغتایی
نفسی
که با نگاری
گذرد به شادمانی
مفروش لذتش را به
حیات جاودانی...
#امیرخسرو_دهلوی
شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود ...
#شکیبی_اصفهانی
بی تو با قافله ی
غصه و غم ها چه کنم؟!
تار و پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم ؟!
#شهریار
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند
من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال!
که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند
#ادیب_نیشابوری
در کوی بتان نیست کسی زار تر از من
در پیش عزیزان جهان خوارتر از من
امروز اگر عشق گناهست " هلالی"
فردا نتوان یافت گنهکار تر از من
#هلالی_جغتایی
فلک را آه مظلومی چو من سوخت
چرا آتش نبارد ز آسمانها
شبی کردم به بستان ناله درد
رها کردند مرغها آشیانها
#امیرخسرو_دهلوی
از ضعف به هر جا که نشستیم، وطن شد
وز گریه به هر سو که گذشتیم، چمن شد
جان دگرم بخش، که آن جان که تو دادی
چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم
چون تاب جفای تو نیاورد، کفن شد
#طالب_آملی
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل تپیدنها
#هاتف_اصفهانی
هوای تو غالب شدست بر یک حال
نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو
نمودنی بنمود و ربودنی بربود
#سنایی
ای در غم عشقت مرا اندیشه بهبود نه
کردم زیان در عشق تو صد گنج و دیگر سود نه
گفتی: به دیر و زود من دلشاد گردانم تو را
در مهر کوش، ای با تو من در بند دیر و زود نه!
#اوحدی
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند
#باباطاهر
ای مانده در نهانِ درختان و آفتاب!
چون غم میانِ سینهٔ من ماندگار شو
#سلمان_هراتی
همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم
وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
چه بخندم، چه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم
گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم
#روضی_الدین_آرتیمانی
غم عشق تو از غمها نجاتست
مرا خاک درت آب حیاتست
چنان ترسد دل از هجر تو گویی
شب هجران تو روز وفاتست
#انوری
خوش آن ساعت که می رفتی و طاقت می رمید از من
تغافل از تو می بارید و حسرت می چکید از من
#عرفی
ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم
#رشحه
جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا
هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا
من جور آن نامهربان دارم ز خاموشی نهان
اویم نیارد بر زبان کان بی زبان من کجا
#امیرخسرو_دهلوی
در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خواب است مرا
#ابوسعید_ابوالخیر
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
#انوری
صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم؟
من که مردم ز غمت حوصله تا چند کنم؟
به امیدی که بیفتم عقب محمل دوست
جای در جلد سگ قافله تا چند کنم؟
#شاطر_عباس_صبوحی
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟
به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟
#اوحدی
ز عشق ار عاشقی میرد، گنه بر عشق ننهد کس
که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را
#امیرخسرو_دهلوی
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را
کارم به دعا چو برنمیآید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
#ابوسعید_ابوالخیر
گلبن عشق تو بیخار آمدست
هر گلی را صد خریدار آمدست
عالمی را از جفای عشق تو
پای و پیشانی به دیوار آمدست
#انوری
الاله کوهسارانم تویی یار
بنوشه جو کنارانم تویی یار
الاله کوهساران هفتهای بی
امید روزگارانم تویی یار
#باباطاهر
بنوشه = بنفشه ، جو کنارانم = کنار جوی آب ، هفته ای بی = برای یه هفته است
خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد
وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد
جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن
زیبد آن را که چنین شکل و شمایل دارد
#عبید_زاکانی
بیدلم ای یار! همچنان که تو دیدی دیده گهربار،
همچنان که تو دیدی در کف عشق تو جان ممتحن من هست گرفتار،
همچنان که تو دیدی پرسی و گویی چگونهای تو؟ چه گویم؟ بیدل و بییار،
#انوری
ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی
چه غم از حال ستمدیدهٔ رنجور ترا؟
تو که چون من ننشستی به غمی روز دراز
سخت کوتاه نماید شب دیجور ترا
#اوحدی
مخند، ای کامران عشق، بر تلخی عیش من
که من هم داشتم اندازه خود کامرانیها
کسی کامروز در شادیست فردا بینیش در غم
نوید ماتم غم دان نوا و شادمانیها
#امیرخسرو_دهلوی
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکدهای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا
#ابوسعید_ابوالخیر
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
#انوری
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس
من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا
روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید
پوشیده چند داریم این درد بیدوا را؟
#اوحدی
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
#امیرخسرو_دهلوی
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
#ابوسعید_ابوالخیر
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
هم بر چراغ دان شما نیز بگذرد ...
#سیف_فرغانی
گر طبیبانه بیایی
به سر بالیم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را ...
#سیف_فرغانی
زان پیش
کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو
خانه ساخته بود این خراب را
#سلمان_ساوجی
بر پای امید ماست
هر جا خاری ست
بر شیشه ی عمر ماست
هر جا سنگی ست ...
#عنصری
تو دوری و من در فراق تو زنده
زهی سست عهد و
زهی سخت جانی ...
#سلمان_ساوجی
می تپد از شوق دل در سینه ام
که باز
تیر دل دوزی به دل ز ابرو کمانی می رسد ...
#رشحه
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
وینجا به جان رسید ز عشق تو کار من ...
#معزی
تو سرو نازی و بر چشم من ات باید جای
که جای سرو بسی خوش تر است بر لب جوی ...
#عمان_سامانی
دریای سرشک دیده ی پر نم ماست
وان بار که کوه بر نتابد غم ماست
در حسرت همدمی بشد عمر عزیز
ما در غم همدمیم و غم همدم ماست ...
#مهستی
گر باد شوم ,
بر تو وزیدن نگذارند
ور حسن شوم
روی تو دیدن نگذارند ...
#عرفی