داروی درد شوق را با همه علم عاجزم
چاره ی کار عشق را با همه عقل جاهلم
#سعدی
داروی درد شوق را با همه علم عاجزم
چاره ی کار عشق را با همه عقل جاهلم
#سعدی
من از دین سر در نمیآورم ولی خداوند را خیلی دوست دارم.
چون او تنهاست ...
#الیف_شافاک
شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود ...
#شکیبی_اصفهانی
بی تو با قافله ی
غصه و غم ها چه کنم؟!
تار و پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم ؟!
#شهریار
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند
من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال!
که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند
#ادیب_نیشابوری
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب من
زندگی
مشغله ای جدی است
درست مثل دوست داشتن تو!
#ناظم_حکمت
در کوی بتان نیست کسی زار تر از من
در پیش عزیزان جهان خوارتر از من
امروز اگر عشق گناهست " هلالی"
فردا نتوان یافت گنهکار تر از من
#هلالی_جغتایی
بسوی ما گذار مردم دنیا نمی افتد
کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمی افتد
رود هر ذره ی خاکم بدنبال پریرویی
غبار من بصحرای طلب از پا نمی افتد؟
#رهی_معیری
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
#هوشنگ_ابتهاج
چیزهایی در سرزمین من
همیشه بسیارند
همیشه هستند!
احزاب
فقر
و لحظههای جدایی...
#احمدمطر
ترجمه #قاسم_ساجدی
فلک را آه مظلومی چو من سوخت
چرا آتش نبارد ز آسمانها
شبی کردم به بستان ناله درد
رها کردند مرغها آشیانها
#امیرخسرو_دهلوی
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار.... بمیرم
#سیمین_بهبهانی
بیا ساقی!
بزن سازی!
برقصانم!
چونان چرخی! بگردانم ،
سرم غوغاست. ... بفهمانم!
دلم شیداست! ... مرنجانم!
من! آن جانم! ، که جانم ، می فروشم. ...!
#مولانا
تو نه چنانی که منم
من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم
من نه بر آنم که تویی
#مولانا
از ضعف به هر جا که نشستیم، وطن شد
وز گریه به هر سو که گذشتیم، چمن شد
جان دگرم بخش، که آن جان که تو دادی
چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم
چون تاب جفای تو نیاورد، کفن شد
#طالب_آملی
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل تپیدنها
#هاتف_اصفهانی
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
#حسین_منزوی
هوای تو غالب شدست بر یک حال
نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو
نمودنی بنمود و ربودنی بربود
#سنایی
ای در غم عشقت مرا اندیشه بهبود نه
کردم زیان در عشق تو صد گنج و دیگر سود نه
گفتی: به دیر و زود من دلشاد گردانم تو را
در مهر کوش، ای با تو من در بند دیر و زود نه!
#اوحدی
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند
#باباطاهر
ای مانده در نهانِ درختان و آفتاب!
چون غم میانِ سینهٔ من ماندگار شو
#سلمان_هراتی
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
#سعدی
همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم
وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
چه بخندم، چه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم
گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم
#روضی_الدین_آرتیمانی
غم عشق تو از غمها نجاتست
مرا خاک درت آب حیاتست
چنان ترسد دل از هجر تو گویی
شب هجران تو روز وفاتست
#انوری
تو نیستی
که ببینی
چگونه عطر تو
در عمق لحظهها جاریست!
چگونه عکس تو
در برق شیشهها پیداست!
چگونه جای تو
در جان زندگی سبز است!
#فریدون_مشیری
خوش آن ساعت که می رفتی و طاقت می رمید از من
تغافل از تو می بارید و حسرت می چکید از من
#عرفی
ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم
#رشحه
ای عشق تو ما را به کجا میکشی ای عشق!
جز محنت و غم نیستی، اما خوشی ای عشق
این شوری و شیرینی من خود ز لب توست
صد بار مرا میپزی و میچشی ای عشق
#هوشنگ_ابتهاج
کوه؛
با نخستین سنگ ها آغاز می شود
انسان؛
با نخستین درد …
من؛
با نخستین نگاه تو
آغاز شدم …
#احمدشاملو
جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا
هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا
من جور آن نامهربان دارم ز خاموشی نهان
اویم نیارد بر زبان کان بی زبان من کجا
#امیرخسرو_دهلوی
در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خواب است مرا
#ابوسعید_ابوالخیر
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
#انوری
کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا
گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا
#وحشی_بافقی
اگر ماه بودم به هر جا که بودم سراغ تو را از خدا میگرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی سر رهگذار تو جا میگرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر لب بام من مینشستی
و گر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا میشکستی، مرا میشکستی...
#فریدون_مشیری
صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم؟
من که مردم ز غمت حوصله تا چند کنم؟
به امیدی که بیفتم عقب محمل دوست
جای در جلد سگ قافله تا چند کنم؟
#شاطر_عباس_صبوحی
قاصدک !
شعر مرا از بر کن..
برو آن گوشه باغ..
سمت آن نرگس مست…
و بخوان در گوشش…
و بگو باور کن…
یک نفر یاد تو را…
دمی از دل نبرد…
#سهرابسپهری
چقدر بارش باران موسمی خوب است
چقدر اینکه فروکش کند غمی خوب است
تو باید از همۀ شهرها عبور کنی
تنفس تو برای هر آدمی خوب است
#فاطمه_هاوشکی
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟
به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟
#اوحدی
ز عشق ار عاشقی میرد، گنه بر عشق ننهد کس
که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را
#امیرخسرو_دهلوی
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را
کارم به دعا چو برنمیآید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
#ابوسعید_ابوالخیر
گلبن عشق تو بیخار آمدست
هر گلی را صد خریدار آمدست
عالمی را از جفای عشق تو
پای و پیشانی به دیوار آمدست
#انوری
خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را
#وحشی_بافقی
الاله کوهسارانم تویی یار
بنوشه جو کنارانم تویی یار
الاله کوهساران هفتهای بی
امید روزگارانم تویی یار
#باباطاهر
بنوشه = بنفشه ، جو کنارانم = کنار جوی آب ، هفته ای بی = برای یه هفته است
خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد
وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد
جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن
زیبد آن را که چنین شکل و شمایل دارد
#عبید_زاکانی
بیدلم ای یار! همچنان که تو دیدی دیده گهربار،
همچنان که تو دیدی در کف عشق تو جان ممتحن من هست گرفتار،
همچنان که تو دیدی پرسی و گویی چگونهای تو؟ چه گویم؟ بیدل و بییار،
#انوری
برخیز طبیبا که دل آزردهام امروز
بگذار مرا، کز غم او مردهام امروز
چون برگ خزان چهره من زرد شد از غم
کو آن گل سیراب؟ که پژمردهام امروز
#هلالی_جغتایی
ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی
چه غم از حال ستمدیدهٔ رنجور ترا؟
تو که چون من ننشستی به غمی روز دراز
سخت کوتاه نماید شب دیجور ترا
#اوحدی
مخند، ای کامران عشق، بر تلخی عیش من
که من هم داشتم اندازه خود کامرانیها
کسی کامروز در شادیست فردا بینیش در غم
نوید ماتم غم دان نوا و شادمانیها
#امیرخسرو_دهلوی
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکدهای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا
#ابوسعید_ابوالخیر
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
#انوری
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
#وحشی_بافقی
دوست دارمش…
مثل دانهای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرندهای که اوج را
دوست دارمش…
#فروغ_فرخزاد
باد جهان بی وفا دشمن من ز جان و دل
گر نکنم ز دوستی از دل و جان هوای تو
#عطار
حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد
ز ذوق، هر که دلی داشت، در میان انداخت
قبول تو همه کس را بر آشیان جا کرد
مرا ز بهر چه آخر بر آستان انداخت؟
#عراقی
دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین خواهد آمد
بسته بار گیسوان از نافۀ چین خواهد آمد
از تبار دلستان لولیان بیستونی
شنگ، شیطان، با همان رفتار شیرین خواهد آمد
#حسین_منزوی
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس
من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا
روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید
پوشیده چند داریم این درد بیدوا را؟
#اوحدی
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
#امیرخسرو_دهلوی
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
#ابوسعید_ابوالخیر
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا
#انوری
توام سررشته داری، گر پرم سوی تو معذورم
که در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را
#وحشی_بافقی
دل آزاد من و گرد تعلق، هیهات
بارها سیل تهیدست از این خانه گذشت
#صائب_تبریزی
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
#خیام
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا
#خواجوی_کرمانی
آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو
گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است
#وحشی_بافقی