کاروان گم کرده را مانم
که شب
در خواب بیند همرهان کاروانی را
#شهریار
زان پیش
کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو
خانه ساخته بود این خراب را
#سلمان_ساوجی
بر پای امید ماست
هر جا خاری ست
بر شیشه ی عمر ماست
هر جا سنگی ست ...
#عنصری
درد فراق آمد و
عشق از دلم نرفت
ای روزگار
سیلی محکم تری بزن ...
#سجاد_سامانی
تو دوری و من در فراق تو زنده
زهی سست عهد و
زهی سخت جانی ...
#سلمان_ساوجی
می تپد از شوق دل در سینه ام
که باز
تیر دل دوزی به دل ز ابرو کمانی می رسد ...
#رشحه
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
وینجا به جان رسید ز عشق تو کار من ...
#معزی
تو سرو نازی و بر چشم من ات باید جای
که جای سرو بسی خوش تر است بر لب جوی ...
#عمان_سامانی
دریای سرشک دیده ی پر نم ماست
وان بار که کوه بر نتابد غم ماست
در حسرت همدمی بشد عمر عزیز
ما در غم همدمیم و غم همدم ماست ...
#مهستی
گر باد شوم ,
بر تو وزیدن نگذارند
ور حسن شوم
روی تو دیدن نگذارند ...
#عرفی