چه گره وا کند از خاطر
من ابرِ بهار....
دانهی سوخته و خاطر
غمناک یکیست....
صائب تبریزی
چه گره وا کند از خاطر
من ابرِ بهار....
دانهی سوخته و خاطر
غمناک یکیست....
صائب تبریزی
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی در بسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه ی تنهائی و تفال و تردید
خانه ی پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
فروغ فرخزاد
سربسته ماند
بغض گرهخورده در دلم
آن گریههای عقدهگشا در گلو شکست
قیصر امین پور
رفتی و در دل من ماند بجای
عشقی آلوده به نومیدی و درد...
#_فروغ_فرخزاد
زمان تسکین دهنده نیست!
شاید دیگر هر روز
اشک از چشمانت سرازیر نشوند
اما درد همچنان باقی است...
دایان چمبرلین
با دردهای زخمگونهای زیست میکنم؛
اگر مرا لمس کنی
آسیبی به من خواهی زد که ترمیم نخواهد شد!
نوازشهایت مرا احاطه میکند
مانند پیچکهایی که از دیوار افسردگی بالا میروند!
عشقت را از یاد بردهام
با اینحال از ورای هر پنجرهای مانند تصویری گنگ میبینمت.
#پابلو_نرودا
جاے پاے نفست مانده بہ صحراے خیال
اے فراسوے تجسم
بہ دلم جادارے...
حزین لاهیجی
فدایش تا نکردم جانِ محنت دیده ی خود را
ندانستم که می آید به کاری، زندگانی هم
عالی شیرازی
جنگ پایان خواهد یافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقى میماند آن مادرِ پیرى که چشم به راهِ فرزندِ شهیدش است
و آن دخترِ جوانى که منتظرِ معشوقِ خویش است
و فرزندانى که به انتظارِ پدرِ قهرمانِشان نشستهاند
نمیدانم چه کسى وطن را فروخت
اما دیدم چه کسى بهاىِ آن را پرداخت.🖤
محمود درویش
شب چو ماه آسمان پر راز
گرد خود آهسته میپیچد
حریر راز او چو مرغی خسته از پرواز
مینشیند بر درخت خشک پندارم
شاخهها از شوق میلرزند
در رگ خاموششان آهسته میجوشد
خون یادی دور
زندگی سر میشکد چون لالهای وحشی
از شکاف گور
فروغ فرخزاد
دوستت می دارم
زیرا اگر تو نبودی
بی گمان من می زیستم
بی آن که زندگانی کرده باشم...
🖇
احساس عشق،
همهی ما را
دچار این توهم گمراه کننده میسازد
که طرف خود را می شناسیم!
میلانکوندرا
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه...
که
این معامله
تا صبحدم نخواهد ماند...!
#حافظ
مرغ آمین درد آلودی ست کاواره ( که آواره ) بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
باز گشته ..
رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه..